مککارتیسم چه بود؟
تاریخ انتشار: ۲۴ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۵۱۶۴۸۱
عصر ایران - مککارتیسم (McCarthism) اصطلاحی است که مبنای آن، اقدامات ضد کمونیستی سناتور جوزف مککارتی در دهۀ 1950 بوده و دلالت دارد بر کمونیسمهراسی و مهمتر از این، تفتیش عقاید برای پی بردن به اینکه چه کسی کمونیست است.
سیاست موسوم به مککارتیسم، یکی از مفروضاتش این بود که بسیاری از هنرمندان و روشنفکران جامعۀ آمریکا کمونیستاند اما کمونیست بودن خودشان را پنهان میکنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
هم از این رو میل به اثبات این مدعا که فلان شخص مشهور و موثر کمونیست است، در مککارتیسم نهادینه شده بود. در نتیجه، بهتان زدن جزو ارکان فعالیت جوزف مککارتی بود؛ زیرا در مککارتیسم اصل بر برائت افراد نبود بلکه اصل بر عدم برائت بود.
جوزف مککارتی از 1947 تا زمان مرگش در 1957 سناتور جمهوریخواه ایالات متحده از ایالت ویسکانسین بود. او از آغاز دهۀ 1950 که جنگ سرد بین آمریکا و شوروی شروع شده بود، پرچمدار این ادعا شد که بسیاری از هنرمندان و روشنفکران و کارکنان دولت فدرال آمریکا جاسوس یا سمپات اتحاد جماهیر شوروی هستند.
جوزف مککارتی و حامیانش در واقع نگران سقوط نظام سیاسی آمریکا در اثر عملکرد کمونیستهای پنهانشده در گوشه و کنار ساختار سیاسی و فرهنگی جامعۀ آمریکا بودند.
در نتیجه، آنها موجی از عوامفریبی، سانسور، فهرستهای سیاه، گزینش شغلی، مخالفت با روشنفکران، افشاگریها و دادگاههای نمایشی و تفتیش عقاید را در آمریکای دهۀ 1950 راه انداختند. بسیاری از افراد، بویژه روشنفکران، به اتهام کمونیست بودن شغل خود را از دست دادند و به طرق مختلف آزار و اذیت شدند.
چارلی چاپلین نیز یکی از هنرمندانی بود که در واکنش به این موج آزار و اذیت سیاسی، پس از اینکه برای یک سفر کاری آمریکا را ترک کرد، دیگر حاضر نشد به آمریکا برگردد.
موج سیاسی به راه افتاده از سوی جوزف مککارتی را جریانی متعلق به جناح راست افراطی در ایالات متحده میدانند. یعنی مککارتیسم نه فقط علیه کمونیسم بلکه مخالف لیبرالیسم هم بود؛ چراکه در یک جامعۀ لیبرال، کمونیست بودن جرم نیست و کسی را بابت این گرایش سیاسی و اقتصادی نمیتوان محاکمه کرد.
در جوامع لیبرال، کمونیستها حق تحزب و شرکت در انتخابات دارند و نیازی نیست خودشان را مخفی کنند یا بابت کمونیست بودن خودشان به دیگران جواب پس دهند. بنابراین مککارتیسم از نظر منتقدان، موج سیاسیای بود معطوف به نابودی آزادیهای مدنی و سیاسی جامعۀ آمریکا. به همین دلیل بسیاری از لیبرالها پدیدۀ مککارتیسم را "خیانت به آمریکا" توصیف کردند؛ چراکه ناقض ارزشهای لیبرالدموکراتیک بود.
جوزف مککارتی در دهۀ 1950 به مردم آمریکا هشدار داد کمونیستها در قسمتهای حساس حکومت این کشور مانند وزارت خارجه، رخنه کردهاند و ادعا کرد فهرست اسامی آنها را در اختیار دارد. این ادعا سر و صدای زیادی به پا کرد و بازرسیها و محاکمات متعددی را به دنبال داشت.
در دوران مککارتیسم، انتقاد از حکومت و وضعیت اجتماعی بسیار دشوار شده بود و به غیر از چارلی چاپلین، هنرمندان برجستۀ دیگری نظیر آرتور میلر بابت "فعالیتهای غیرآمریکایی" تحت فشار قرار گرفتند.
ریچارد نیکسون، ریبس جمهوری آمریکا در اواخر دهۀ 1960 و اوایل دهۀ 1970، از جمله همکاران مککارتی در جریان کمونیستیابی و "کمیتۀ بررسی فعالیتهای غیرآمریکایی" بود. هنرمندان معروفی مثل الیا کازان و والت دیزنی هم با این کمیته همکاری داشتند.
در مجموع مککارتیسم دوران سیاهی را برای هالیوود رقم زد و فیلمسازان زیادی به اتهام کمونیست بودن تحت تعقیب قرار گرفتند. بسیاری از چهرههای هالیوود به اتهام ارتباط معنایی آثار هنری خود با ایدئولوژی کمونیسم، محاکمه و مجازات شدند.
مککارتی که در 1953 رئیس کمیتۀ فرعی تحقیقات مجلس سنا شده بود، در سال 1954 بابت وارد کردن اتهام ناروا به افراد گوناگون مورد توبیخ سنای آمریکا قرار گرفت ولی فضای سیاسی و شرایطی که او ایجاد کرده بود، تا سالها در آمریکا دوام آورد.
شاید بازگشت چارلی چاپلین به آمریکا در سال 1972 برای دریافت جایزۀ اسکار بابت "یک عمر دستاورد هنری" را بتوان نشانۀ بارز عبور فضای سیاسی آمریکا از پدیدۀ مککارتیسم قلمداد کرد.
مککارتیسم در فرهنگ سیاسی جهان برای اشاره به سیاست متهم کردن اشخاص و سازمانها به خیانت و اقدامات براندازانه بدون وجود مدارک و دلایل کافی به کار میرود. بنابراین مککارتیسم دراکثر کشورهای غیردموکراتیک، بویژه اگر حکومت ایدئولوژیک داشته باشند، همچنان رایج است.
در جریان موج مککارتیسم در آمریکا، اگرچه افراد زیادی مشاغل و فرصتهای کاری و اعتبار اجتماعی خود را از دست دادند، ولی کسی اعدام نشد. مارکسیستها در جهان همواره از مککارتیسم انتقاد کردهاند اما واقعیت این است که سیاست مککارتیستی در همۀ کشورهای مارکسیستی نیز برقرار بوده است. از شوروی استالین گرفته تا چین مائو و کوبای کاسترو و غیره. در این کشورها افراد زیادی، که بسیاری از آنها کمونیستهایی مؤمن هم بودند، به اتهام مزدوری امپریالیسم و دشمنی با خلق و غیره، با سختترین مجازاتها مواجه میشدند.
در واقع آنچه که در حکومتهای مارکسیستی همیشه جاری بود و افراد زیادی بابت آن اعدام هم میشدند، به امری عادی بدل شده بود و اعتراض چندانی در میان چپگرایان دنیا برنمیانگیخت؛ ولی شکل خفیفتر همان سیاست بدبینانه، وقتی در آمریکا محقق شد، با اعتراض شدید سوسیالیستها و مارکسیستها و کمونیستها مواجه شد.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: چارلی چاپلین عقل سیاسی نداشتمنبع: عصر ایران
کلیدواژه: مک کارتیسم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۵۱۶۴۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بایدن یا ترامپ؟ / کدام نقاط ابهام، سرنوشت کاخ سفید را غیرقابل پیسبینی کرده؟
به گزارش خبرآنلاین در حال حاضر انتخابات شخصیتمحور و حول دو شخصیت کاملا متفاوت میچرخد. بایدن، کاندیدای حزب دموکرات شخصیتی است که تجلی و تبلور نظام ایالات متحده در تمامیت آن است. او با توجه به مراحل گوناگونی که در زندگی سیاسی خود داشته، محصول نهایی نظام (Establishment) آمریکا و نخبگان حاکم بر آنهاست.
هرچند که ترامپ یک دوره رئیسجمهور آمریکا بوده، اما نسبت به نظام سیاسی و مخصوصا نخبگان حاکم آن نه فقط خودی محسوب نمیشود، بلکه تمایلات خاصی بروز داده و میدهد که همگی نشانههایی از شک و تردید او درخصوص نهادها و نخبگان حاکم است. نمیتوان او را ضدنظام خواند؛ ولی به راحتی میتوان او را بیایمان و بیباور به کارآیی مخصوصا جنبههای سیاسی نخبگان حاکم دید.
همچنین روشن است که در تحلیل بایدن و ترامپ از نظر روانشناختی با دو تیپ شخصیتی روبهرو هستیم. البته هر دو قدرتطلب و قدرتپرست هستند؛ اما شخصیت ترامپ، تودهگرا، پرخاشگر، ناامن، توطئهاندیش و البته توانا در ایجاد ارتباط با مردم و اقشار عادی اجتماعی است.
بایدن، نخبهگراست و با اقشار فرادست اجتماعی بهتر میتواند ارتباط برقرار کند. او اهل سازماندهی و اجماعسازی است. بایدن ایدئولوژیک و با چارچوبهای شناختی مشخص نسبت به آمریکا و جهان است و در مقابل، ترامپ، اهل معامله و در حوزه مسائل کلان و استراتژیک دیدگاههای سیالی دارد.
روشن است که از این بعد، حملات بایدن و ترامپ به شخصیت، هویت و پندار و گفتار یکدیگر در کانون مبارزات انتخاباتی قرار خواهد گرفت .نوع و درجه و شدت حملات به یکدیگر، متفاوت و بیتردید حملات از این به بعد بیرحمانهتر خواهد بود. ترامپ با توجه به مهارتهای پیشین رسانهای، در پردازش عبارتها و واژگان کوبنده توانایی بیشتری از بایدن دارد. نقدا ترامپ بایدن را با عنوان عامهپسند «جو خوابآلود» (Sleepy Joe) یاد میکند. به سن بالای او و نسیانها و فراموشیهای متعدد او میتازد و بایدن بر کاستیها و کژیهای رفتاری ترامپ خرده میگیرد. واضحا حملات این دو به یکدیگر بسیار شخصی و بسیار بیرحمانه خواهد بود.
همچنین روشن است که این انتخابات، حول دو هویت و جهتیابی در سیاست داخلی و خارجی آمریکا میچرخد که البته بخشی از این نبرد هویتی، کهن و با پیشینه طولانی در حیات سیاسی آمریکاست. تفاوت نگرش بین طرفداران دولت حداقلی که جمهوریخواهان هستند و دولت غیرحداقلی که دموکراتها در پی آن هستند، ریشهای گسترده در تاریخ اندیشه و عمل سیاسی آمریکا و فراتر از آن در غرب دارد. کشمکش سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی پدیدهای فراگیر در کلیت غرب است. بایدن یک سوسیال دموکرات و ترامپ یک لیبرال افراطی مخصوصا در کاهش مالیاتهاست، فراتر از این زیرساخت اندیشهای، روشن است که آمریکا دوقطبیشده و قطببندیها حول مسائلی چون هویت آمریکایی، مهاجرت، تجارت، مذهب، آزادیهای اجتماعی، مالیات، رابطه با دنیای خارج، تعلیم و تربیت و در یک کلام نگرش آمریکا به خود و به دیگران میچرخد.با دو آمریکا روبهرو هستیم؛ ترامپ آمریکای باز از نظر اقتصادی (نه البته در تجارت) و بسته از نظر فرهنگی و اجتماعی را نمایندگی میکند و بایدن اقتصاد باز ولی با مقررات و ضابطهمند و تا حدودی بسته درباره ایجاد برابری اجتماعی همراه با آزادیهای گسترده ذهنی را دنبال میکند. نژاد و فرهنگ در میان موضوعاتی عمیقا جداکننده هستند.
آنچه ذکر شد، روشنیها بهطور نسبی و اجمالی بودند. اما هر انتخابات، ازجمله انتخابات آمریکا، مخصوصا در این مقطع زمانی با ابهامات متعددی روبهرو است.
جمعبندی حدود هفت نظرسنجی آن است که در سطح ملی بایدن ۴۵درصد و ترامپ ۴۴درصد از آرا را در موقعیت کنونی به خود اختصاص دادهاند. ولی این جلو بودن بایدن ممکن است پایدار نباشد. ابهامات در این میان نقش دارند.
ابهامات داخلی برای هر دو طرف کم نیستند. ابهام در سرنوشت نهایی پروندههای حقوقی ترامپ را نمیتوان دست گرفت. ابهام دیگر ظرفیت مالی و توان پشتیبانی اقتصادی از اردوگاههای انتخاباتی است. ترامپ در این حوزه عقبتر است و از همه جالبتر برای آمریکاییها که البته برای کسانی که در خارج از آمریکا هستند، حساسیت و هیجانی دربرندارد؛ پویایی بحث آزادی سقط جنین است. توضیح آنکه اکثر اعضای دیوان عالی کشور، نگرش دست راستی و محافظهکارانه داشته و چندی پیش یکی از رایهای صادرشده در دهه۷۰ میلادی آن دیوان را که متضمن آزادی سقط جنین بود، لغو کردند.دموکراتها آزادی سقط جنین را در زمره آزادیهای طبیعی و مشروع و جمهوریخواهان به دلایل مذهبی و فرهنگی با آن مخالفند. این موضوع برای ترامپ دردسرساز شد و در این اواخر اعلام کرد که مساله سقط جنین را باید بر عهده ایالتها گذاشت و در این میان ایالت آریزونا به قانون ممنوعیت مصوبه۱۸۶۰ برگشت و به معنای دقیق کلمه غوغایی در چند روز گذشته در فضاهای رسانهای آمریکا ایجاد کرده که نتایج آن مبهم است.
در بعد خارجی، ابهامها نیز قابل توجه است؛ ولی مهمترین آنها تاثیر بحران غزه بر رایدهندگان، مخصوصا دموکراتها است. اغراق نیست، اگر گفته شود که در میان بحرانهای خاورمیانهای هیچ بحرانی مانند غزه در سیاست داخلی آمریکا اثرگذار نبوده و مخصوصا اثرات آن در ایالتهایی که به ایالتهای چرخشی (Swing States) شناخته میشوند، جدی است. توضیح آنکه برخی از ایالتها، بهطور سنتی و پایدار به یک حزب رای دادهاند و هویت حزبی مشخصی دارند؛ ولی برخی بین دموکراتها و جمهوریخواهان با آرای هرچند کم در چرخش هستند. ایالت میشیگان با حدود ۲۰۰هزار آمریکایی عربتبار و مسلمان از زمره آنهاست. بحران غزه ممکن است پیامدهای ناخواسته و نامشخص عمیقتری از درگیری آمریکا در خاورمیانه را دربرداشته باشد که آن هم بر ابهامها میافزاید. در تاریک و روشنی انتخابات آمریکا، این گزاره جدی میشود که سیاست سرنوشت محتومی ندارد و به متغیرهای متعددی بستگی دارد که برخی شناختهشده و برخی نامشخص هستند. 21302 برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899331